با سلام و احترام به همه کسانی که به این وبلاگ سرمیزنند، بر خود فرض میدانم یک تشکری صمیمانه کنم از همه کسانی که چه برای تشویق و چه با هر نیتی، به وبلاگ سر زدند و میزنند؛ آنهايی كه نظر دادند و میدهند و تشکر میکنم از آن بزرگوارانی که حضوری و تلفنی، راهنما و تشویقگر بودند؛ اما از چیزی که دلخور شدم، نه البته بیشتر به خاطر خودم، بلکه به خاطر همین فراگیر و همهگیر بودن این فقر فرهنگی برخی اشخاص فرهنگنما که دور از محضر شما مخاطبان، ابتداییترین و بدیهیترین موارد را هم، در حیطه فرهنگی رعایت نمیکنند؛ منظورم از آنها، همان کسانی هستند که مثل کسانی که از جیب بغلدستیشان، چیزی را کش میروند؛ حتی بدون اینکه بدانند مسموم است یا سالم، آنها هم مطالبی را از هر جایی که دوست داشتند، کش میروند و با این دلهدزدی، صدمه میزنند به همه چیز؛ برای من عجیب نیست این حرکات؛ چون من هم یک ایرانیام و میدانم که در ایران، کسی که کپیپيست بلد نباشد، اصلاً ایرانی نیست! و بیشتر ما، کم و بیش این کپیبرداری را چه در دوران کودکی در دبستان و چه در دوران دانشجویی و بالاتر از آن، در دوران تدریس و استادی و حتی بالا و بالاتر از آن، حتی در جلسات اداری كه قرار بوده مطلبی را بيان كنيم، تجربه کردهایم؛ اما عجیب اینجا بود و است که لحظاتی پس از گذاشتن مطلب در وبلاگ، با جستجو، متوجه شدم مطالبم در چندین وبلاگ دیگر و در یکی از شبکههای اجتماعی، درج شده که هم خوشحال شدم و هم ناراحت؛ خوشحال از این بابت که مطالبم شاید ارزش درج داشتهاند که اینچنین با این سرعت، از آن استفاده شده؛ اما استفاده از مطالب دیگران، روال خودش را دارد و عیب هم نیست؛ چون قرار هم نیست همه ما، مطلب تولید کنیم؛ اما یکی از اولین اصول آن، درج منبع و نام نویسنده یا مترجم است که متأسفانه در بیشتر مواقع، رعایت نمیکنیم. من به عنوان یک شهروند
خیلی کوچک ایرانی، به نوبه خويش، از همه فرهنگیان و دانشجویان و اهالی فرهنگ و هنر و در
یک کلام، اشخاص باسوادی که تصادفاً، گذرشان به این وبلاگ افتاده یا خواهند
افتاد که البته اینجا هم باید بگویم چنانکه میدانید منظورم سواد خواندن و
نوشتن نیست و دهها نوع سواد داریم که فقط یکی از آنها، سواد خواندن و
نوشتن است، میخواهم این موضوع منبع قید کردن را، تبدیل به یک فرهنگ کنیم؛
درج منبع، هیچوقت، به نوشته خدشهای وارد نمیکند که هیچ، بلکه به آن،
اعتبار میبخشد. منبع ننوشتن و درج نوشته به نام خود، یک روزی دست آدم را
رو میکند و نمیشود آن را برای همیشه پنهان داشت. یکی از دوستان مطبوعاتی
که مدیرمسؤول یک روزنامهای هم هست، همین چند روز پيش دیدمشان؛ نشستیم و یک
گفت و گویی باهم كرديم؛ ایشان، به مورد عدم تولید مطلب در ایران و عدم روحیه
تحقیق و راحتطلبی بسیاری از اشخاص در هر ردهای، اشارهای کردند و یک قضیهای را تعریف کردند؛ موضوع از این قرار بود که چند وقت پیش، مدیر مسؤول یکی از روزنامهها، برای آن روز، مطالب، آماده نکرده بود؛ بنابراین و ناگزیر، تمامی مطالب را
از یک روزنامه مشهور و از روی پرتال آنها و اول صبحی کپی کرده بود و چون
شتابزده عمل کرده بود، یادش رفته بوده لوگو و برخی موارد دیگر آن روزنامه و
حتی نام آن روزنامه را حذف کند و مشخصات نشریه خودش را درج کند و همینطوری هم رفته بود زیر چاپ که کلی
سر و صدا ایجاد کرده بود که در همان مقطع، پیگیری کردند. این موارد و موارد
مشابه که همهمان، به وفور میبینیم، هم خنده دارد و هم گریه که من خودم
خیلی دوست دارم و آرزو میکنم یک روزی برسد که در آن روز، منبع نوشتن، به یک
فرهنگ تبدیل شده باشد. ضمناً دوستان، محققان، استادان و دانشجویانی که
تجربه حضور در كشورهای ديگر، به خصوص ژاپن را داشتهاند یا در مدیریت ژاپنی، به خصوص مدیریت آموزش و
پرورش ژاپن، مطالعهای دارند که جدید است و میتواند مفید باشد، میتوانند
مطالبشان را ایمیل کنند تا به نام خودشان درج شود تا هم من خودم استفاده
نمایم و هم سایر عزیزانی که دنبال چنین مطالبی هستند. منتظر راهنماییها و
انتقادهای شما بزرگواران هستم. انتقادهای تند و بیرحمانه شما را هم میپذيريم. متشکرم و به درود.