loading...

Comparative Education

آموزش و پرورش تطبيقي

محمدرضا باقرپور بازدید : 196 سه شنبه 06 تیر 1402 زمان : 6:42 نظرات (0)

نمونه‌ای از متن مقلوب مستوی، در زبان فارسی

محمدرضا باقرپور

در زبان فارسی، مثل هر زبان دیگری، کلمات متعددی وجود دارند که از آن‌طرف، یعنی چنانچه از انتها به ابتدا هم خوانده ‌شوند، همان کلمات اولیه را می‌سازند یا اینکه کلمات جدید دیگری ایجاد می‌شوند که در معنا و مفهوم جدید دیگری می‌باشند که به این شیوه، وارونه‌نویسی، واروخوانه یا پالیندروم Palindrome می‌گویند که این شیوه نوشتاری، به‌عنوان یک تنوع و درواقع، یک بخت‌آزمایی بوده و نشانگر قدرت قلمی و اشراف و تسلط بیشتر نویسنده بر واژگان زبان فارسی می‌باشد که پیش از این هم، در زبان فارسی و دیگرزبان‌ها نیز، چنین مواردی بوده و مسبوق به سابقه می‌باشد.

این روش، در قالب جملات کوتاه و طولانی هم، اعمال شده؛ مانند: «امید آشنایان، شادی ما.» که چنانچه حروف آن، از انتها و پشت سر هم، چیده شوند، همان جمله اولیه را می‌سازند.

در متون قدیمی زبان فارسی، به پدیده پالیندروم، مقلوب مستوی، بالانعکاس و جناس مالایستحیل هم، می‌گفتند. روش وارونه‌نویسی، به‌صورت اشعار نیز، آمده است؛ به‌طوری‌که حتی در مواردی معدود و در چند نمونه محدود، کل یک غزل، به این‌شیوه نوشته ‌می‌شده است که کار نسبتاً سخت و زمان‌بری می‌باشد که نمونه‌هایی نیز در این شکل، وجود دارند که قبلاً نیز، توسط برخی اصحاب ذوق و هنر، سروده شده‌اند.

مقلوب مستوی، به‌معنای خاص، یک آرایه ادبی، به‌شمار نمی‌آید؛ چرا که اگر مخاطب، اطلاعی از وجود این پدیده در یک مصراع یا در یک بیت و یا در یک شعر کامل یا در هر نوشته ادبی و هنری یا در هر نوشته دیگری، نداشته باشد و نویسنده هم، از قبل، اطلاعی در این‌خصوص ندهد، احتمالاً مخاطب متن، به وجود آن، پی نخواهد برد؛ ازطرفی دیگر، این صنعت، برخلاف سایر صنایع ادبی، باعث زیبایی شعر یا هر متن دیگری هم، نخواهد شد؛ بلکه تنها به‌تعبیری، یک بخت‌آزمایی و زورآزمایی ادبی و شاعرانه از سوی نویسنده آن، تلقی می‌شود و حتی ممکن است به‌جهت رعایت آن از سوی شاعر و نویسنده و محدود شدن متن، هم در معنا و هم مفهوم و در فرم و شکل، در فصاحت و رسایی شعر یا متن نوشته‌شده هم، مشکل ایجاد شود. در ریاضی هم، این شیوه یا درواقع، این بازی با اعداد، وجود دارد؛ در اعدادی، مانند: 101 و 1991 یا عدد 1534351 که از دوطرف هم، همان عدد می‌شود؛ یا مثلاً در واژه Malayalam که نام یکی از زبان‌های محلی در جنوب غربی هندوستان می‌باشد نیز، چنین حالتی وجود دارد.

در بیتی منسوب به حضرت امام علی علیه السلام، به شرح: مودته تدوم لکل هول / و هل کل مودته تدوم؟ نیز وارونه‌نویسی، به کار رفته‌است. در زبان انگلیسی نیز، کلماتی البته محدود و خیلی کم نسبت به زبان فارسی به شکل وارونه وجود دارند که نمونه‌هایی از آن، به‌شرح زیر می‌باشد:

aibohphobia – alula – cammac – civic – deified – deleveled – detartrated – devoved – dewed – evitative – kayak – lemel – level – madam – minim – mom – murdrum – noon – party-trap – racecar – radar – redder – refer – reifier – repaper – reviver – rotator – rotavator – rotor – sagas – solos – space caps – stats – tenet – terret – testset

همچنین، جملاتی نیز، در زبان انگلیسی، به‌شکل وارونه نوشته شده‌اند که چند نمونه از آنها، در زیر آورده شده است:

.Straw? No, too stupid a fad; I put soot on warts

.Tide net safe soon; a noose fastened it

!Stop! Murder us not, tonsured rumpots

.Stab nail at ill Italian bats

.“Dennis and Edna dine,” said I, as Enid and Edna sinned

.I saw desserts; I’d no lemons, alas no melon! Distressed was I

در زبان ترکی آذری هم، چنین کلماتی وجود دارد که می‌توان به‌عنوان نمونه، به کلمات ساده «آتا» و «آنا» اشاره کرد. با دقت در آیات قرآنی هم، چنین مواردی را می‌توان مشاهده کرد؛ مثلاً در بخشى از آيه سوم از سوره مدّثر، جمله «ربّك فكبّر» را داریم كه اگر از طرف چپ و از آخر به اول، خوانده شود، باز هم همان «ربك فكبر» مى‌شود.

متنی که در اینجا و برای اولین‌بار، برای خوانندگان محترم، آماده شده و در ذیل، آمده، نمونه‌ای از این وارونه‌نویسی می‌باشد – که به فراخور بضاعت و فرصت اندکِ در اختیار، طی آن و با استعانت از پروردگار متعال، تعدادی از واژه‌های فارسی این‌چنینی که در طول یک هفته، احصاء، تجمیع و آماده شده‌اند که در نوع خود و با این حجم نسبتاً زیاد، یک اثر یونیک محسوب می‌شوند که برای اولین‌بار، نوشته و ارائه می‌شود – که در تعداد ۲۷۷۳ کلمه، هم‌اینک از نظر شما خوانندگان محترم و باذوق می‌گذرد.

در انتهای متن مربوط، کلمات به‌کارگرفته‌شده در متن ارائه‌شده، به تفکیک و برای استفاده علاقه‌مندان و پژوهشگران حوزه ادبیات فارسی – که جمعاً، شامل: ۲۴۴ کلمه فارسی از نوع وارونه و به تفکیک، شامل: ۱۹۶ کلمه وارونه از آن‌نوعی که کلمه جدید و معنای جدیدی به همراه دارد و تعداد ۴۸ کلمه دیگر که از آن‌طرف هم، همان کلمه اولیه، نوشته و خوانده می‌شود، – آورده شده است: ...

محمدرضا باقرپور بازدید : 146 دوشنبه 15 اسفند 1401 زمان : 9:11 نظرات (0)

در ژانویه ۲۰۱۹، یک حساب کاربری، عکس تخم مرغی معمولی را در اینستاگرام بارگذاری کرد و پویشی راه انداخت تا آن را به پرلایک‌ترین تصویر تاریخ اینترنت تبدیل کند. ظرف ده روز، شمار لایک‌های تخم‌مرغ، از مرز سی میلیون گذشت و تا همین اواخر هم پرطرفدارترین تصویر اینترنت بود. اما یک سؤال: آن تخم مرغ واقعاً چیست؟ کیت آیشهورن، مورخ رسانه و استاد دانشگاهِ نیو اسکول، معتقد است که این تخم‌مرغ اینستاگرامی نمایندۀ چیزی است که ما «محتوا» می‌نامیمش، واژه‌ای که همیشه همه‌جا هست اما تعریف چندان روشنی از آن نداریم.

کایل چایکا، نیویورکر— همه‌چیز از یک تخم‌مرغ شروع شد. در ژانویۀ ۲۰۱۹، یک حساب کاربری به نام world_record_egg@ عکس حاضر و آماده‌ای از یک تخم‌مرغ قهوه‌ایِ معمولی را در صفحۀ اینستاگرامش گذاشت و با پویشی که راه انداخت کاری کرد تا آن عکس از تمام عکس‌هایی که پیش از آن در اینترنت منتشر شده بود بیشتر لایک بخورد. تا قبلِ آن، رکورد تعداد لایک متعلق به عکسی اینستاگرامی از استورمی، دخترِ کایلی جِنِر، بود که بیش از هجده میلیون لایک جمع کرده بود. ظرف دَه روز، شمار لایک‌های تخم‌مرغ از مرز سی‌ میلیون گذشت. این عکس تا امروز، با سی‌وپنج میلیون لایک، در صدر جدول باقی مانده است. صاحبان این حساب کاربری، که از اهالی صنعت تبلیغات بودند، بعداً برای ساخت فیلمی به‌منظور آگاهی‌رسانی دربارۀ سلامت روان به تیم هولو پیوستند. فیلم همان تخم‌مرغ را نشان می‌دهد که بر اثرِ فشار رسانه‌های اجتماعی «ترک» خورده است. ماجرای این تخم‌مرغ نمونۀ بارز موفقیت شکلِ خاصی از اینترنتِ امروزی است: اگر برای چیزی - هرچه که باشد - مخاطب انبوه دست‌وپا کنی، آن‌وقت می‌توانی در چشم‌به‌هم‌زدنی همه‌اش را با قیمت ارزان‌تر بفروشی.

کیت آیشهورن، مورخ رسانه و استاد دانشگاهِ نیو اسکول، معتقد است که این تخم‌مرغ اینستاگرامی، نمایندۀ چیزی است که ما «محتوا» می‌نامیمش، واژه‌ای که همیشه همه‌جا هست اما تعریف چندان روشنی از آن نداریم. کتاب تازۀ آیشهورن محتوا1نام دارد و قسمتی از مجموعه تک‌نگاری‌های مختصر و مفیدِ «دانش بنیادی» انتشارات ام.آی.تی است. او در این کتاب می‌نویسد: محتوا، عبارت است از مواد دیجیتالی که «صرفاً با این قصد منتشر می‌شوند که منتشر شوند». به عبارت دیگر، این نوع محتواها عمداً حالت خنثی دارند تا در فضاهای دیجیتال راحت‌تر دست‌به‌دست شوند. «ژانر، مدیوم، و قالب همگی حاشیۀ ماجرا هستند و، در بعضی موارد، انگار به‌کلی غایب‌اند». هر ایده و مضمونی که کسی مالک معنوی آن باشد منبع الهام انبوهِ پادکست‌ها، مستندها و سریال‌های کوتاه می‌شود. هر قسمت از سریال‌های سرویس‌های استریم می‌تواند به بلندیِ یک فیلم سینمایی باشد. هنرمندان تجسمی، به‌موازاتِ عکس‌هایی که مثل اینفلوئنسرها از خودشان در تعطیلات می‌گیرند، نقاشی‌هایشان را هم به نمایش می‌گذارند. همۀ این‌ها بخشی از چیزی هستند که آیشهورن نامش را «صنعت تولید محتوا» گذاشته است؛ صنعتی که آن‌قدر بزرگ شده که تقریباً هرچیزی را که آنلاین به مصرف می‌رسانیم، دربرمی‌گیرد. آیشهورن با اشاره به سیل مقاومت‌ناپذیر نوشته‌ها، صداها، و تصاویری که خبرمایۀ2 شبکه‌های اجتماعی‌مان را پر کرده می‌نویسد «محتوا جزئی از جریانی واحد و تميیزناپذیر است». ...

محمدرضا باقرپور بازدید : 151 دوشنبه 08 اسفند 1401 زمان : 13:20 نظرات (0)

چهارشنبه‌سوری را به چهارشنبه‌سوزی تبدیل نکنیم؟

محمدرضا باقرپور

در ماه اسفند قرار گرفته‌ایم و کم‌کم، به آخِر سال، نزدیک می‌شویم و برای چندمین‌بار و برای چندمین سال، دغدغه و اضطرابِ صدمه دیدن هموطنان در ترقه‌بازی‌های «چهارشنبه‌سوری»، در دستگاه‌های دولتی مرتبط، مسؤولان، والدین، مدیران مدارس، مؤسسات غیردولتی و خلاصه، در تک‌تک هر شهروندی که به سلامت فرزندان این کشور، اهمیت می‌دهند، خودش را نشان می‌دهد و ادارات مختلف و به‌خصوص مرتبط، از هم‌اکنون، جلساتِ پی در پیی را در این‌خصوص، تشکیل می‌دهند تا بلکه چاره‌ای برای آن بیندیشند.

این ‌به ظاهر جشن! و شادمانی، هر سال، از آن رنگ و بوی‌ سنتی‌‌اش که از خیلی وقت پیش هم، چه به‌درست و یا چه به‌غلط، برایش تعریف کرده‌اند، دور و دورتر می‌شود ‌و بیشتر، به میدان جنگ، شبیه می‌شود که طی آن، هر نوجوان و جوانی و ساکنان هر کوی و محله‌ای، می‌خواهند صدای مواد منفجره‌شان، ولو یک مقدار اندک، بیشتر از آن دیگری باشد و اینچنین می‌شود که در چنین رقابتی، «چهارشنبه» آخِر سال ایرانی‌ها، به تعبیری، عید چینی‌ها! که پرچمدار تولید مواد محترقه در سطح جهان است و عزای ایرانی‌ها می‌شود؛ چراکه در آن یکی دو شب، میلیون‌ها ترقه ساخت این کشور، در خیابا‌ن‌های ایران، منفجر می‌شود و دودش، به چشم شهروندان ایرانی و پولش، به جیب سازندگان آن می‌رود.

ابتدائاً و قبل از طرح موضوع و بحث یا ارائه راهکار و پیشنهاد در خصوص «چهارشنبه‌سوری» تا برای اینکه شادی زودگذر «چهارشنبه‌سوری»، به غم ماندگار «چهارشنبه‌سوزی» تبدیل نشود، باید اذعان داشت: مدیران و مسؤولان کشور، به جای مقابله با «چهارشنبه‌سوری»، ناگزیر باید آن را بپذیرند و زمینه برگزاری یک مراسم شاد و ایمن را با مردم و در کنار مردم و برای مردم را، فراهم آورند؛ چراکه برخوردهای صرفاً سلبی و رد و حذف کلی موضوع «چهارشنبه‌سوری»، نه‌تنها هیچ سود و نتیجه خوبی نداشته، ندارد و نداده، بلکه هرسال، آن را تشدیدتر هم کرده و باعث تنوع و تقویت بیشتر توان انفجاری مواد منفجره نیز شده است؛ اینکه بیاییم مثلاً کمپینی بی‌جان و صوری، با عناوین مختلفی، مثل: کمپینِ نه به مواد محترقه یا نه به «چهارشنبه‌سوری»، راه‌اندازی بکنیم یا سخنرانی‌های متعددی برگزار کنیم و جلسات هم‌اندیشی برگزار کنیم و احیاناً، مصوبه‌هایی را هم به تصویب برسانیم و به دستگاه‌های دولتی و غیردولتی ارسال کنیم که معمولاً، هیچ ضمانت اجرایی هم ندارند، نتیجه‌ای عاید نخواهد شد و در روی همان کاغذ و به‌عنوان مصوبه مدونِ بدون ضمانت اجرایی، باقی خواهند ماند؛ چنانکه در سال‌های متمادی اخیر، وضع به همین منوال بوده است. ...

محمدرضا باقرپور بازدید : 158 یکشنبه 01 آبان 1401 زمان : 8:49 نظرات (0)

ما شهروند تبریز بودیم؛ به‌دلیل محل و نوع کار پدرم، مدتی را مجبور شدیم در یکی از شهرهای استان همجوار، ساکن بشویم. برادرم، آن‌روز به‌شدت بیمار شد؛ پدرم مجبور شد به‌دلیل نبود امکانات خوب پزشکی در آن شهر، همراه با برادرم، به استان خودمان و شهر تبریز مراجعه کند. وقتی پزشک اعلام کرد برادرم به‌خاطر بیماری‌اش باید بستری شود و ناچار است یک دوره طولانی‌مدت را سپری کند، مجبور شدیم همه‌مان به تبریز برگردیم؛ ما مجبور بودیم به‌طور موقت، در تبریز ساکن بشویم. پدرم مجبور شد طوطی کاکلدارش را که خیلی هم دوستش داشت، به یکی از دوستان صمیمی‌اش، به امانت بسپارد. ...

محمدرضا باقرپور بازدید : 266 پنجشنبه 08 اردیبهشت 1401 زمان : 8:04 نظرات (0)

وقتی کودک بودم، در نزدیکی منزلمان و در مسیر بازگشت به منزل، در روی دکّه فلزی مستقر در فاصله بین پیاده‌رو و خیایان و در روی جوی آب که متعلق به یک آقای کفاشی بود که آن روز، درش هم بسته بود، یک آهن‌ربای دایره‌ای‌شکل بزرگی را دیدم که چسبیده بود به بدنه آن دکّه؛ دیگر از این بهتر نمی‌شد.

پسربچه‌ها، معمولاً آهن‌ربا و اینجور چیزها را دوست دارند و من هم، استثناء نبودم از این قاعده. با اینکه آهن‌رباهای زیادی داشتم توی خانه؛ آنهم در شکل‌ها و اندازه‌های مختلف و براده آهن هم داشتم در کنار آهن‌رباهایم که بازی‌های متنوعی می‌کردم با آنها اما باز هم، علاقه‌ زیادی به جمع کردن آهن‌ربا داشتم و درواقع، سیر نشده بودم از جمع کردن آهن‌ربا و اینجور ابزارها.

وقتی آهن‌ربا را دیدم، خیلی خوشحال شدم؛ زودی کندمش از روی دکه و با خودم، به خانه بردم. به مادرم گفتم: «مامان، یک آهن‌ربا پیدا کرده‌ام؛ ببین چه‌قدر قشنگ است.» مادر مرحومم، گفت: «چه کسی، آن را داده؟ از کجا آورده‌ای؟» (این «از کجا آورده‌ای؟» را الان هم خیلی می‌شنویم؛ نمی‌دانم به جایی رسید قانونش و اجرایی شد یا نه صوری بود و فقط، در حد همان حرف و نوشته و رسانه‌ها باقی ماند؟ و اینجا هم که آوردم این جمله را نمی‌دانم چرا به یکباره، خنده‌ام گرفت. ظاهراً این جمله سؤالی، پیشینه و قدمت دیرینه‌ای دارد در فرهنگ ما.) گفتم: «کسی نداده؛ روی دکه آقاکفاش همین نزدیک خانه‌ چسبیده بود؛ من هم برداشتم و با خودم آوردم؛ مال کسی هم نیست؛ مال خودم است.»

مادرم گفت: «این آهن‌ربا، احتمالاً مال یک کودکی بوده است که در دستش بوده و وقتی داشته در پیاده‌رو راه می‌رفته، دستش خورده به دکه و چسبیده و متوجه هم نشده؛ زودی، ببر در همان جای قبلی‌اش بچسبان و برگرد؛ طوری که کسی هم متوجه آن نشود تا احتمالاً نیایند دوباره بردارند.»

گفتم: «مامااااااااااااان این مال خودم است؛ بگذار باشد و التماسکی هم کردم و با ادااطوار کودکانه، خواستم مادرم را راضی کنم.» مادرم، این‌دفعه، خیلی جدی و همراه با اقتدار، گفت: «نه؛ همین که گفتم.» و من، برخلاف میلم، آهن‌ربا را بردم؛ پشتم را کردم به طرف دکه و این طرف و آن طرف را نگاه کردم تا کسی نباشد و نبیند و یواشکی، آهن‌ربا را دقیقاً، در همان جای قبلی‌اش، چسبانیدم و برگشتم.

نمی‌دانم؛ شاید آن‌زمان، در دلم و با خودم هم، می‌گفتم: «این مادر من، چه‌قدر سخت‌گیر و بد است.» بعدها فهمیدم این رفتار مادرم، پیامی تربیتی داشته است و الا یک آهن‌ربا چه ارزشی دارد؟ مدتی گذشت تا پا به دوره نوجوانی گذاشتم؛ نوجوانِ نوجوان هم که نبودم؛ تازه از کودکی، بیرون آمده بودم؛ در یک مسافرتِ به شمال، در بندر انزلی، داشتم در بیرون و در باجه تلفن یا همان کیوسک تلفن همگانی، بازیگوشی می‌کردم و به جایی که خودم هم نمی‌دانم کجا بود و طرف، چه کسی بود، زنگ می‌زدم؛ کاری که خیلی‌ از نوجوان‌ها می‌کردند؛ سکه را داخل تلفن عمومی کردم؛ زنگ زدم و وقتی شاسی را زدم تا قطع شود، برخلاف روال همیشگی که بعضاً حداکثر، همان سکه خودمان می‌افتاد پایین و چه‌قدر هم ذوق می‌کردیم که مجانی تماس گرفته‌ایم، این‌دفعه، در کمال ناباوری، کلی سکه ریخت پایین؛ طوری که آن دهنه پایین، پر شد از سکه؛ خیلی ذوق‌زده شده بودم؛ دوروبرم را نگاه کردم تا کسی نباشد و نبیند؛ آنگاه، فوری سکه‌ها را که آن‌موقع، تا حدودی، ارزش داشت و تا این حد پایین نبود پول ایرانی، با حرص و ولع، ریختم داخل جیب‌های شلوارم و دو دستم را هم گذاشتم در داخل جیب‌هایم که سنگینی می‌کرد و زودی، برگشتم به مسافرخانه؛ البته می‌خواستم در راه، به یک بقالی بروم و خوردنی‌هایی بگیرم برای خودم اما تصمیم گرفتم اول بروم به مسافرخانه و بعداً برگردم برای خرید.

رسیدم به مسافرخانه و ضمن اینکه مواظب بودم تا سکه‌ها نریزند، پله‌ها را دوتا یکی به قصد اتاق رفتم بالا؛ وارد اتاق شدم و سکه‌ها را ریختم وسط کف اتاق و به مادرم نشان دادم و موضوع را برایش توضیح دادم؛ مادرم، طوری نگاهم کرد که زهره‌ترک شدم؛ گفتم: «چی شده مگر؟ من چه‌کار کرده‌ام؟ کار بدی کرده‌ام؟ سکه‌ها، خودش ریخت و من فقط جمعش کرده‌ام؛ من هم برنمی‌داشتم، یکی دیگر برمی‌داشت.»

مادرم گفت: «اصلاً دست نزن به پول‌ها؛ مادرم، یک پاکت کاغذی کاهی‌رنگ که آن روزها معمول بود، داد و گفت: «پسرم، سکه‌ها را بریز داخل این پاکت و بگذار زیر تخت؛ فردا آدرس مخابرات را می‌پرسیم و دوتایی باهم می‌رویم سکه‌ها را تحویل می‌دهیم.» گفتم: «یعنی چی؟ من برای این‌ها، زحمت کشیده‌ام!» گفت: «دیگر حرف نزن؛ چه زحمتی؟»

ما فردایش این کار را انجام دادیم و چه‌قدر مورد تشویق و تشکر آن آقای مخابراتچی قرار گرفتیم؛ آن آقا به من می‌گفت: «آفرین پسر خوب و باز تکرار می‌کرد؛ درحالی که من در ته دلم، راضی نبودم از تحویل سکه‌ها و هیچ خوشم نمی‌آمد از آن آقا.» مادرم، همه‌اش به آن آقا می‌گفت: «نه؛ ما که کاری نکرده‌ایم؛ وظیفه‌مان بوده.» یادم است موقع برگشتن، مادرم برایم چندتا بیسکویت ویفر و تی‌تاپ و یک آدامس شیک که محبوب هر کودک و نوجوانی بود، خرید و مرا اینطوری، خوشحال کرد. ...

محمدرضا باقرپور بازدید : 155 شنبه 03 اردیبهشت 1401 زمان : 13:47 نظرات (0)

یک ماهی، در دریای زیبایی، زندگی می‌کرد. او، دوستان زیادی داشت و همیشه، به حرف پدر و مادرش گوش می‌کرد و به حرف‌هایی که پدر و مادرش به او می‌گفتند، عمل می‌کرد.

یک روز، یک ماهی بازیگوشی که نه به حرف پدرش و نه به حرف مادرش، گوش می‌کرد، آمد و به آن ماهی گفت: تو که به حرف پدر و مادرت، گوش می‌دهی و به تأکیدهایی که به تو می‌کنند، گوش می‌کنی، خسته نشده‌ای؟ آن ماهی بد و بازگوش، آن ماهی را به راه درست، هدایت نکرد. ...

محمدرضا باقرپور بازدید : 160 سه شنبه 30 فروردین 1401 زمان : 10:23 نظرات (0)

یکی بود؛ یکی نبود؛ زیر گنبد کبود، غیر از خدا، هیچکس نبود. در شهر زیبای کوچکی، مردمانی مهربان و خوشبخت، سال‌های سال، به خوبی و خوشی، باهم زندگی می‌کردند.

یک‌روز، وقتی مردم از خواب بیدار می‌شوند، می‌بینند آن‌روز، از خورشید خبری نیست.

مردم شهر، از این وضعیت، خیلی ترسیده بودند. هوا هنوز تاریک بود و خورشید، طلوع نکرده بود.

کودکی گفت: شاید خورشید، امروز را خواب مانده باشد؛ همه مردم، خندیدند.

یک نفر گفت: شاید همینطور باشد.

محمدرضا باقرپور بازدید : 177 یکشنبه 14 فروردین 1401 زمان : 2:22 نظرات (0)

در هر کاری و در هر شغلی، یک شِبه‌ها و بدل‌هایی هم وجود دارد که بروز و ظهور می‌کنند و عرصه را برای اصلی‌ها، تنگ می‌کنند؛ در عرصه مطبوعات هم، چنین شبه‌ها و بدل‌هایی، وجود و حضور دارند که ما آنها را به نام خبرنگار و اهالی مطبوعات، نمی‌شناسیم؛ اینها، در عناوین مختلف و متعدد حوزه رسانه، مانند: صاحب امتیاز، مدیر مسؤول، سردبیر، خبرنگار و امثال آن، نوشته می‌شوند اما خوانده نمی‌شوند! و به حساب هم، نمی‌آیند؛ همان‌هایی که این عناوین را به یدک می‌کشند و برای خودشان، دکان باز کرده‌اند؛ همان‌هایی که همچنان، با اخذ کارت هدیه و آویزان شدن به این مسؤول و آن مسؤول و سریش شدن به برخی از صاحبان قدرت، با همزیستی مسالمت‌آمیز، روزگار می‌گذرانند؛ برخی از همین‌ها هم، یک قانون و قرارداد نانوشته، بین خودشان و برخی سازمان‌ها دارند که بر اساس آن، عمل و اقدام می‌کنند و طرفین، متنعم می‌شوند؛ مدیر بی‌کفایت سازمان، به اهداف خودش می‌رسد و نشریه هم، به پول خودش و هردو هم، راضی هستند.

چنین نشریاتی، به‌طور مرتب و براساس هزینه‌ای که دریافت کرده‌اند و می‌کنند، در هر شماره، مکلف می‌شوند و احساس وظیفه! می‌کنند تا مطالبی را از سوی یک مسؤول و در رابطه مستقیم با وی، همراه با عکس رنگی‌اش، درج ‌کنند تا هم آن مسؤول بی‌مسؤولیت را مدتی سرپا نگه ‌دارند و هم نشریه خودشان را که این، یکی از آسیب‌های جدی عرصه مطبوعات می‌باشد. ...

محمدرضا باقرپور بازدید : 153 سه شنبه 09 فروردین 1401 زمان : 8:24 نظرات (0)

ضمن عرض سلام و درود بر شما مخاطبان محترمی که در طی این سال‌ها، ما را به انحای مختلف، همراهی، کرده‌اید، به استحضار می‌رساند: اخیراً، یک گروهی با نام یادآوری در پلتفرم تلگرام، راه‌اندازی کرده‌ایم که در آنجا هم، منتظر حضور شما عزیزان و دوستانتان هستیم.

اگر تمایل داشتید، به سایت ما، به آدرس:  yadavarionline.ir ، نیز مراجعه نمایید.

محمدرضا باقرپور بازدید : 162 دوشنبه 08 فروردین 1401 زمان : 0:41 نظرات (0)

برای چندمین‌بار، ناپرهیزی کردم و بدون درنظرگرفتن درآمد ماهیانه‌ام و صرفاً، به‌خاطر راحتی و قرار گرفتن در سر راهم، در اواخر سال قبل و در آستانه چهارشنبه‌سوری، در تبریز یا به قولی، در شهر اولین‌ها، خودمو قاطی آدم‌پردرآمدها کردم و وارد یک آجیلی مشهوری شدم. همه، در بیرون و در صف ایستاده بودن؛ دم در، به‌نظرم، 20 دقیقه‌ای، منتظر ماندم؛ این زمان، برای شخص بی‌حوصله‌ای چون من که حتی برای کارهای خیلی ضروری و مهمتر، مانند حضور در یک دندانپزشکی، به خاطر همین زمان تلف‌شده و معطلی، سختم می‌شود تا مراجعه کنم یا تأخیر چنددقیقه‌ای دیگران را در جلسات رسمی، برنمی‌تابم، قابل تحمل نبود. ... 

محمدرضا باقرپور بازدید : 170 پنجشنبه 28 بهمن 1400 زمان : 9:38 نظرات (0)

اخیراً، با این وضعیت بد اقتصادی و داشتن تری‌گلیسیرید، ناپرهیزی کردم! و از یکی از قنادی‌های مشهور تبریز که حالا دیگر برای خودش، یک برندی شده، شیرینی قرابیه گرفتم که از داخل یکی از آنها که در زیر دندانم، سفتی آن را احساس کردم، چوبی بیرون آمد! که در تصویر بالا مشاهده می‌کنید. اگر بنده، خود یک قناد می‌بودم و نامی از این شیرینی‌فروشی می‌بردم، احتمالاً برخی از دوستان و دشمنان!، این تصور را می‌کردند که این گزارش، ساختگی است و در جهت کوبیدن رقیب؛ اما بنده، خوشبختانه قناد نیستم! و دوست و آشنا و فامیل قناد هم ندارم و برنامه‌ای هم برای قنادشدن در آینده ندارم.

متأسفانه، بسیاری از قنادی‌های تبریز، مانند بسیاری از کسب و کارهای دیگر، پس از اینکه شناخته می‌شوند، دیگر هیچ اهمیتی به برخی از امور بهداشتیِ حتی اولیه و جزئی هم نمی‌دهند که در سال‌های اخیر، جریمه‌های سنگینی هم، به دلیل همین رعایت نکردن‌ها، برای برخی از آنها درنظر گرفته شد که جریمه، راهکار چندان نتیجه‌بخشی هم نیست.

ظاهرشدن چنین چیزی از داخل شیرینی قرابیه – که سال‌هاست یکی از برندهای تبریز هم است و اخیراً هم که به ثبت ملی هم رسیده و باید بیشتر دقت و مراقبت کرد – موجب کاهش درخواست این محصول خواهد شد. ...

محمدرضا باقرپور بازدید : 139 پنجشنبه 28 بهمن 1400 زمان : 9:32 نظرات (0)

در آرامستان حاج معین شهرستان اهر، به جز پنجشنبه‌ها، در سایر روزهای هفته، محوطه آرامستان، تا حدودی و معمولاً، کاربری‌اش تغییر می‌کند! و گاهی تبدیل به چراگاه می‌شود! وجود ردپای حیوانات اهلی در برخی قبور قدیمی با رویه سیمانی که از سال‌های خیلی دور، به جای مانده و همانطور هم خشک شده، نشانگر این واقعیت است که این پدیده گاوچرانی از سوی برخی دوستان محترم روستایی که همراه با گوسفندانشان، به شهر اهر تشریف آورده‌اند و این محوطه را نیز مناسب برای چرا یافته‌اند، مسبوق به سابقه بوده است. بنده با برخی از اینها که رودررو سخن گفته‌ام و از حرمت انسان‌ها و از حرمت اموات و این فضا گفته‌ام، حرفم را در ظاهر و با تکان دادن و با بالا و پایین کردن سرشان، تأیید کرده‌اند اما محل را ترک نکرده‌اند! و همان‌ها را در روز بعد و در روزهای بعد نیز دیده‌ام! در همان حال دام‌چرانی و معنای واضح آن، این است که حرف من، هیچ تأثیری روی اینها نداشته است در تغییر نوع تربیت انسانی که یک عمر را طور دیگری زندگی کرده و نگرش‌های متفاوتی داشته اند. در این آرامستان، در طول هفته می‌توانی مرغ و خروس هم مشاهده کنی که در لابه‌لای قبور می‌چرخند و اسباب تفریح کودکان حاضر در آرامستان را فراهم می‌آورند که از فضای معنوی آرامستان، به نوعی می‌کاهد؛ حضوری که هیچ توصیه‌ای هم برای آن نداریم و اتفاقاً در حضور و همراهی کودکان، باید دقت شود تا حضورها و برنامه‌‏ها، فراتر از طاقت و حوصله آنها نباشد و آنان را خسته نکند یا تأثیر منفی بر روحیه آنان نگذارد. گاهی سگ‌های بلاصاحبی نیز که به لیسیدن و خوردن ته‌مانده کیک و کلوچه انسان‌های در ظاهر بزرگ و گنده‌ای – که هنوز یاد نگرفته‌اند و عادت ندارند و سختشان است به استفاده از زباله‌دان تا آشغال‌هایشان را در سطل زباله بیندازند و حتی اگر سطل زباله‌ای هم نبود با خود ببرند، – راضی شده‌اند، در محوطه دور می‌زنند. محوطه آرامستان، پر از زباله است و گاهی همراه با خارها و رستنی‌هایی که توسط برخی از مراجعه‌کنندگان به طور خودسرانه، به آتش کشیده می‌شوند که خاکستر و سیاهی و دود و بوی باقی‌مانده از آنها، موجب نازیبایی و آلودگی محوطه و معذبی دیگران می‌شود. ...

محمدرضا باقرپور بازدید : 151 پنجشنبه 28 بهمن 1400 زمان : 9:25 نظرات (0)

شهرستان اهر، درست است با شیرینی اهری‌اش – که البته مثل پنیر لیقوان و خیلی از برندها و سوغاتی‌های مختص سایر شهرها که در خیلی از جاها نیز، تهیه و عرضه می‌شود؛ آنهم گاهی با کیفیت خیلی پایین و گاهی هم البته در برخی از جاها، مثل برخی از قنادان حرفه‌ای مرکز استان آذربایجان شرقی، از خود اهر هم، خیلی بهتر و اصولی‌تر تهیه می‌شود؛ شاید هم به خاطر اینکه در بیشتر کارگاه‌های قنادی‌های مطرح تبریز، اهری‌ها هم حضور دارند و اخیراً هم که در بسته‌بندی‌های پلاستیکی نیز، در برخی از فروشگاه‌ها، عرضه می‌شود با نام شهری دیگر! قبل از اینکه اهری‌ها عرضه‌اش بکنند – شناخته شده و می‌شود که نوع عرضه، کام برخی‌ها را شیرین و کام برخی دیگر را هم، تلخ کرده است!، همچنین با نان یتّی‌قات و ورنی‌اش نیز شناخته می‌شود و البته با سیبش هم که چندسالی است با نازل‌ترین قیمت‌ها و به علت نبود سردخانه‌هایی با ظرفیت بالا یا کارخانه‌هایی که بتوانند ارزش افزوده ایجاد کنند روی این محصول در خود شهرستان، با واسطه‌گری، میدان‌داری و فرصت‌طلبی‌های دلال‌های نه‌چندان بارحم و بامروت و با بیل مکانیکی و به صورت فله‌ای، داخل همین کامیون‌های کمپرسی یا روی تریلی‌های هجده‌چرخ، در داخل گونی‌ها، حمل می‌شوند و با نام و به منظور تولید آب‌میوه، به استان‌های همجوار می‌روند و آنهایی هم که زیردرختی نیستند و روی درختی یا سردرختی و دست‌چین هستند، در چندسال اخیر، یا با سرما از بین رفته‌اند یا اینکه با لکه‌های سیاهی که به جانشان افتاده یا با سموم تاریخ‌گذشته یا حتی با وجود سمپاشی با آن سموم خوبی هم که به‌موقع استفاده نشده، از بین رفته‌اند و مابقی هم که در اختیار از ما بهتران ساکن در پایتخت قرار گرفته یا اندکی نیز، به خارج از کشور صادر شده‌اند که مقدار آن، قابل توجه و در اندازه ارزآوری نبوده است، با این‌حال باغداران اهری، ول‌کن سیب نیستند؛ حتی اگر ضرر هم بکنند! و حتماً هم تصمیم دارند تا این میوه را با سماجت تمام، هرسال به بار آورند و تحت هیچ شرایطی، جایش را به محصولات دیگر، ازجمله محصولات گلخانه‌ای که سود زیادی هم دارند، ندهند. ...

محمدرضا باقرپور بازدید : 227 پنجشنبه 28 بهمن 1400 زمان : 9:13 نظرات (0)

طی نشستی با حضور نجف قراچورلو، رئیس پژوهشکده توسعه و برنامه‌ریزی جهاد دانشگاهی آذربایجان شرقی و جمعی از پژوهشگران استانی و عوامل طرح تحقیقاتی، با عنوان: «بررسی عوامل مؤثر بر توسعه اقتصاد هنر در استان آذربایجان شرقی و ارائه برنامه‌های عملیاتی آن.» که پیش از این و در آیین اختتامیه سومین دوره «معرفی برترین‌های پژوهشی فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» که با حضور محمود شالویی، مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، سید مجید امامی، دبیر شورای فرهنگ عمومی، بهمن نامورمطلق، رئیس فرهنگستان هنر، محمدرضا بهمنی، رئیس مرکز توسعه فرهنگ و هنر در فضای مجازی و با میزبانی رئیس و معاون پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات و با حضور جمعی از پژوهشگران حوزه فرهنگ و هنر، در محل پژوهشگاه مذکور برگزار شده بود و طی آن، طرح مزبور، جزو پژوهش‌های برتر کشوری انجام‌یافته در مجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، انتخاب و معرفی شده بود، از این پژوهشگر، به جهت همکاری، مشاوره و راهبری طرح مذکور، از سوی پژوهشکده توسعه و برنامه‌ریزی جهاد دانشگاهی آذربایجان شرقی، تقدیر به عمل آمد.
در طرح تحقیقاتی برتر کشوری مزبور که ابتدا با استفاده از روش تحلیل شبکه مضامین، داده‌های کیفی به‌دست‌آمده از مصاحبه با مدیران و خبرگان، مضامین پایه، سازمان‌دهنده و فراگیر عوامل مؤثر بر توسعه اقتصاد هنر در استان آذربایجان شرقی، به دست آمده بود، آمارهای توصیفی و استنباطی بر روی عوامل مؤثر بر توسعه اقتصاد هنر در استان آذربایجان شرقی، مورد بررسی قرار گرفت و در نهایت، با استفاده از تحلیل عاملی تأییدی مرتبه اول و دوم، مدل مربوط به شبکه مضامین عوامل مؤثر بر توسعه اقتصاد هنر در استان آذربایجان شرقی، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. در مدل ارایه‌شده، برخی عوامل در سطح اطمینان ۹۵ درصد معنادار نبوده و از مدل، حذف گردید و در نهایت، برای مدل نهایی ارایه‌شده، مدل دارای برازش مطلوبی بوده است.

محمدرضا باقرپور بازدید : 195 جمعه 03 دی 1400 زمان : 0:15 نظرات (0)


چندسال پیش، برای یک مدیرکلی در استان آذربایجان شرقی، واژه «بی‌کفایت» را اطلاق کردم؛ پرونده، با عنوان توهین به یک مقام ارشد اداری، به هیأت رسیدگی به تخلفات اداری وقت در مرکز، ارجاع شد. بعد از کلی بررسی، رد و بدل شدن مکاتبات و دعوت حضوری و متعاقباً، حضور اینجانب در جلسه‌ای با اعضای هیأت مربوط و ارائه توضیحات و دفاع حضوری، درنهایت، حکم برائت صادر شد؛ چراکه اعضای هیأت رسیدگی به تخلفات اداری، واژه «بی‌کفایت» را، مصداق توهین یا هتک حرمت ندانستند و ...

محمدرضا باقرپور بازدید : 133 سه شنبه 09 آذر 1400 زمان : 13:08 نظرات (0)

سلام و درود بر اهالی این وبلاگ که چندین‌سال، ما را به انحای مختلف، همراهی، کردند؛ اخیراً، یک گروهی با نام یادآوری در پلتفرم تلگرام، راه‌اندازی کرده‌ایم که در آنجا هم، در خدمت شما عزیزان هستیم. بهتر می‌دانید که لینک گروه مزبور را به انگلیسی هم که بزنید، می‌آورد و شما می‌توانید ضمن پیوستن به گروه، در صورت تمایل و اراده، دوستان و آشنایان خود را نیز به گروه اضافه و اد نمایید که این امکان فراهم شده است برای تک‌به‌تک اعضاء و ما در آنجا هم، در خدمتتان هستیم. البته، در اینجا هم در خدمتتان هستیم و اینجا را تعطیل نکرده‌ایم.

با احترام: محمدرضا باقرپور

https://t.me/YadavariOnlineMedia

محمدرضا باقرپور بازدید : 191 چهارشنبه 15 اردیبهشت 1400 زمان : 7:57 نظرات (0)
  • یک: هر بالایی، والا نیست اما هر والایی، بالا است.
  • دو: گل مصنوعی، شاید زیبا باشد اما نه احساسی دارد نه رشدی.
  • سه: صبر، یعنی: «تعادلت را حفظ کن.»
  • چهار: رهایی از پشت میله‌های زندان‌های مخوف، خیلی آسان‌تر است از رهایی از افکار و باورهای غلط.
  • پنج: در یک سازمان، کارمند شایسته، دانا، کاربلد و هوشیار، نمی‌تواند با یک مدیر کم‌دانش و ضعیف، کار کند.
  • شش: من، عدم ارائه اطلاعات را، به ارائه اطلاعات نادرست، ترجیح می‌دهم.
  • هفت: دروغ، پیوندها را می‌شکند.
  • هشت: خیلی از ماها، دوست نداریم حقیقت را آنطوری که هست، بشنویم.
  • نه: دروغ‌گویی، مغز را خسته و آشفته و آدمی را، مضطرب می‌سازد.
  • ده: سکوت و سکون، در جوامع پیشرفته و فریاد و حرکت، در جوامع عقب‌مانده، هزینه سنگین دارد.
محمدرضا باقرپور بازدید : 337 پنجشنبه 02 اردیبهشت 1400 زمان : 22:37 نظرات (0)

بازنشر گفت و گوی روزنامه مهد آزادی با نویسنده طولانی‌ترین متن فارسی بدون نقطه

در هر رشته‌ای از هنر، کسانی هستند که سعی می‌کنند کاری بی‌بدیل انجام دهند که دیگرهنرمندان، شاید از انجام آن ناتوانند. در عرصه نویسندگی و شعر و شاعری نیز داشته‌ایم هنرمندان و نوابغی که با اصول و فن بیان و بدیع و ... شعرهایی را سروده‌اند و نوشته‌هایی را تولید کرده‌اند که در نوع خود، بی‌بدیل بوده است. در اینجا، نمونه‌ای از این جنس نویسندگان را که این‌بار در نوشتن، خلاقیت و هنر به خرج داده‌اند، برایتان معرفی می‌کنیم. خالق نوشته‌ای که از آغاز تا پایان آن، کلمه‌ای را نمی‌بینید که نقطه‌ای داشته باشد؛ چیزی که در ابتداء، ممکن است ساده به نظر برسد.

صاحب این اثر، محمدرضا باقرپور، نویسنده و پژوهشگر آذربایجانی و یک ارسبارانی است؛ سراغ ایشان رفته‌ایم و مصاحبه‌ای را با وی، ترتیب داده‌ایم که در ذیل می‌خوانید:

روزنامه مهد آزادی: اخیراً در کنار سایر کارهای خوبتان، شاهد خبر کاری جدید از شما در حوزه نویسندگی بوده‌ایم که به نظر می‌رسد در نوع خود، کم‌نظیر یا احتمالاً، بی‌نظیر بوده باشد؛ همین نوشته بدون نقطه‌تان؛ می‌خواهیم بپرسیم: آیا مشابه این کار، قبلاً شده است؟ یک توضیحی بدهید در این خصوص...

محمدرضا باقرپور بازدید : 162 چهارشنبه 01 اردیبهشت 1400 زمان : 8:44 نظرات (0)

مادر ...

بی‌تو تنها و غریبم
اتاق خالی‌ام، بی‌تو چه سرده
مادر ... مادر خوب و قشنگم
بدون تو، دل من، پر درده

فضای خونه بی‌بوی تو هیچه
صدای تو، هنوز اینجا می‌پیچه ـه ـه ـه
مادر ...
مادر

محمدرضا باقرپور بازدید : 152 سه شنبه 24 فروردین 1400 زمان : 8:08 نظرات (0)

سلام بر ماه ضیافت عشق

سلام بر بدر تمام ماه الله.

سلام بر ماه رمضان.

سلام بر ماه الله.

سلام بر ماه نزول قرآن 

سلام بر یکی از شریف‌ترین ماه‌های سال.

سلام بر ماه بهار قرآن.

سلام بر ماه عبادت و عبودیت.

سلام بر ماه تهجد و نوافل.

سلام بر ماه ذکر و تسبیح.

سلام بر ماه توبه و انابت از گناهان.

سلام بر ماه غفران الهی.

سلام بر ماه آمرزش و رحمت.

سلام بر تو که خیلی از راه‌های نرفته را می‌شود در تو طی کرد و از راه‌هایی که کج بوده، می‌توان برگشت.

سلام بر ماه از خود، جدا شدن و به الله رسیدن.

محمدرضا باقرپور بازدید : 168 دوشنبه 09 فروردین 1400 زمان : 22:08 نظرات (0)
  1. یک: معمولاً کسانی که می‌توانند و می‌خواهند کاری بکنند، هیچکاره‌اند و کسانی هم که نمی‌توانند یا نمی‌خواهند کاری بکنند، همه‌کاره‌اند.
  2. دو: هر مخالفت و اعتراضی با پشتوانه تحقیق، برتر است از هر موافقتِ بدون تحقیقی.
  3. سه: آدم‌های بسیاری دیدم؛ به ظاهر، عوام اما جزو خواص و آدم‌های بسیاری دیدم؛ به ظاهر، خواص اما جزو عوام.
  4. چهار: هر شخصی، به تناسب جایگـــاه اجتماعــی و اصالت خانوادگـــی خود، سخــن می‌گــوید و رفتــار می‌کند.
  5. پنج: هوا و هوس، یک انسان محترم را می‌تواند احمق و سبک، جلوه دهد.
  6. شش: دارکوب فلسفه لازم است تا درخت عقل بشری، از کرم‌های باورهای غلطی که مانع اندیشیدن می‌شود، نجات یابد.
  7. هفت: کروناویروس، خوابیده‌ها را بیدار، بیدارهای بی‌تفاوت‌ را هوشیار و هوشیارهای بی بصیرت را آگاه‌تر ساخت.
  8. هشت: حتی یک جوجه‌پرنده تازه پر درآورده‌ای هم تفاوت بین پرواز و سقوط را می‌داند.
  9. نه: سگ آبی، مسیر جریان آب رودخانه را بارها و بارها، می‌بندد اما در نهایت، این رودخانه است که به جریان خود، ادامه می‌دهد.
  10. ده: بعضی‌ها، نامشان، در هیچ کتاب و نشریه‌ای، درج نمی‌شود؛ نه در رادیو هستند و نه در تلویزیون اما از اعتبار بالایی، برخوردارند؛ به همین راحتی.
محمدرضا باقرپور بازدید : 140 یکشنبه 08 فروردین 1400 زمان : 3:22 نظرات (0)

سلام بر تو ای گل نرگس. سلام بر تو ای مولود شعبان. سلام بر تو ای باقی‌مانده الله، در روی زمین. سلام بر تو ای پیشوای متقیان. سلام بر تو ای دادگستر جهان. سلام بر تو ای راه الله. سلام بر تو ای فرزند رسول الله. سلام بر تو ای مطلوب الله. سلام بر تو ای مقصود انبیاء. سلام بر تو ای مجموعه زیبایی‌ها. سلام بر تو ای تک‌سوار پرچم به‌دست. سلام بر تو ای امید به نجات. سلام بر تو ای خون‌خواه شهید کربلاء. سلام بر تو ای مصلح بزرگ. سلام بر تو ای نعمت در پرده. سلام بر تو ای ستاره درخشان سامرا. سلام بر تو ای جانشین الله در میان مردم. سلام بر تو ای مظهر جمال و جلال الله. سلام بر تو ای دروازه همه معارف الهی. سلام بر تو ای خورشید آسمان هستی. سلام بر تو ای حامل ولایت الهی. سلام بر تو ای نور خاموش‌ناپذیر الله. سلام بر تو ای دیده بیدار الله در میان خلق. سلام بر تو ای واسطه بین آسمان و زمین. سلام بر تو ای برافرازنده پرچم عدل و داد در روی زمین. سلام بر تو ای درهم‌شکننده کاخ کفر. سلام بر تو ای دیده‌بان هستی. سلام بر تو ای فرزند نبوت. سلام بر تو ای کشتی نجات. سلام بر تو ای یاور حقیقت. سلام بر تو ای امید و آینده بشر. سلام بر تو ای طبیب جان‌ها. سلام بر تو ای عنایت و لطف الهی. سلام بر تو ای پنهان از دیده‌ها و جاگرفته در دل‌ها. سلام بر تو ای چشمه زندگی...

محمدرضا باقرپور بازدید : 150 چهارشنبه 20 اسفند 1399 زمان : 9:14 نظرات (0)
به خاطر وضعیت کرونایی، درخواست کردم دوتا بلیط صادر بشه تا در کنارم، کسی نباشد؛ راننده اتوبوس که اونجا بود، منو شناخت؛ گفت: «لازم نیست دوتا بلیط بگیری!» رو کرد به مسؤول صدور بلیط و گفت برام، یه بلیط صادر کنه برای صندلی جلویی. من دیگه حرفی نزدم...
محمدرضا باقرپور بازدید : 97 سه شنبه 19 اسفند 1399 زمان : 13:19 نظرات (0)
در چند سال پیش، برای تعداد زیادی از تریلی‌داران، در سالن یه شهرستانی، یه گردهمایی برگزار می‌شه؛ معاون وزیر مجموعه مربوط که از تهران اومده بوده، بعد از یه مقدمه‌ای، پیشنهاد می‌کنه یه برنامه پرسش و پاسخی هم گذاشته بشه تا هرکسی، احیاناً سؤالی داره، بپرسه تا همونجا بررسی بشه. یه خانم راننده‌ای، از میان جمع، بلند می‌شه؛ اجازه می‌گیره تا سؤالشو بپرسه...

تعداد صفحات : 26

درباره ما
Profile Pic
(در مورد موضوعات مربوط به تعليم و تربيت)(استفاده از مطالب وبلاگ، در جایی دیگر، منوط به ذکر منبع و درج نام نویسنده و مترجم است.)(نام و نام خانوادگی مدیر وبلاگ: محمدرضا باقرپور. اسم مستعار: «رضا» و گاهی «محمد»)ایمیل: hannaneh7@yahoo.com* hannaneh7.hannaneh7@gmail.com (سطح تحصیلات: کارشناسی ارشد) شماره‌های تماس، با وبلاگ: 09141260189*09143006168* شماره اصلی و User name فضای مجازی: 09143006168 laylalalaylaylalalaylaylalay@ نویسنده، ویراستار متن‌های فارسی، داستانک و مینیمال‌نویس. صاحب طولانی‌ترین متن فارسی بدون نقطه، با بیش از 7500 کلمه. صاحب امتیاز و مدیر مسؤول رسانه «یادآوری». مطالب وبلاگ Comparative Education «آموزش و پرورش تطبيقی»، به مرور و با انتقاد و با پیشنهاد کاربران، منتقدان و همراه با نظارت دقیق و بازخوانی و بازنویسی مدیر وبلاگ، هم به لحاظ شکلی و هم به لحاظ محتوایی، ویراستاری و به‌روزرسانی می‌شود. Welcome to my blog
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • مطالب
    نظرسنجی
    دیدگاه کلی جناب عالی، نسبت به این وبلاگ، چه گونه است؟
    داستانک ها، تا چه حد، مورد پسند جناب عالی است؟
    آيا جناب عالي، با استمرار اين وبلاگ، با اين شيوه، موافق مي باشيد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1035
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 11
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 52
  • آی پی دیروز : 279
  • بازدید امروز : 69
  • باردید دیروز : 310
  • گوگل امروز : 9
  • گوگل دیروز : 29
  • بازدید هفته : 379
  • بازدید ماه : 5,791
  • بازدید سال : 108,890
  • بازدید کلی : 691,523