loading...

Comparative Education

محمدرضا باقرپور,وبلاگ,انتقاد,روزنامه,تحقیق,تدریس,ایران,ایرانی,کپی,مدیر مسؤول,نشریه,مطبوعات,رسانه,سرقت ادبی,تقلید,

محمدرضا باقرپور بازدید : 75 یکشنبه 02 آذر 1399 زمان : 22:04 نظرات (0)

خواندن مطالبی که هنگام سبزی پاک کردن مادرم، در روزنامه‌ها می‌دیدم و می‌خواندم، مانند چرت زدن‌های کوتاه ده، دوازده دقیقه‌ای، در گوشه اتاق خانه مادری، لذت‌بخش بود. 

محمدرضا باقرپور

محمدرضا باقرپور بازدید : 89 یکشنبه 22 تیر 1399 زمان : 0:42 نظرات (0)

مغازه، تا خانه خیلی دور بود؛ آن هم با پای پیاده اما فرصتی بود برای دیدن خیابان و مسیری که جز برای خریدن سنگک، شانس دیدنشان را نداشتم؛ این بود که تمام این راه را با اشتیاق، طی میکردم؛ آن روز هم به هوای سنگک، رفتم؛ یعنی مادر مرا فرستاد تا بلکه بشود نانی تهیه کنم. در مغازه، عمو و پدر داشتند ویژ ویژ می‌دوختند؛ دوخت‌های مستقیم و خیلی طولانی پیراهن کردی و من، با ذوقی عجیب، طاقه‌های پارچه را نگاه می‌کردم و لا به ‌لای طاقه‌ها، نگاهی هم به روزنامه‌های کهنه‌ای داشتم که به دیوارها چسبانده بودند و صدها بار آنها را خوانده بودم اما باز، کششی وصف‌ناشدنی برایم داشتند؛ آن کلمات ریز و درشت، جادوی کاغذ و کلمه و حروف؛ آن وقت بود که برای نمیدانم چندمین بار، رفتم روی چهارپایه و دو تا طاقه را توی قفسه جا به ‌جا کردم و شروع کردم به خواندن. این کلمات، برایم چه جذابیت وصف‌ناپذیری داشتند: «آگهی مناقصه». طوری این کلمه را می‌خواندم انگار شعری موزون است؛ برایم اهمیت نداشت مناقصه یعنی چه؛ همینکه روی کاغذ، به چیزی از جنس کلمه تبدیل شده بود، کافی بود.

محمدرضا باقرپور بازدید : 103 جمعه 09 خرداد 1399 زمان : 5:09 نظرات (0)

هر صبح سردی و هر شروع سختی، با طلوع آفتاب، گرم و آسان می‌شود و یک رسانه صادق هم می‌تواند با بصیرت‌افزایی، نقش آفتاب را ایفاء کند.

محمدرضا باقرپور

محمدرضا باقرپور بازدید : 330 پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 زمان : 13:13 نظرات (0)

دیروز، تو میدون میوه و تره‌بار دیدمش؛ داشت کارگری می‌کرد؛ باورش سخت بود برام؛ منو کشوند گوشه‌ای و ساعتی رو باهم گپ زدیم؛ می‌گفت:«وقتی کس و کاری بودم واسه خودم، همون موقع که کیابیا و اتیکت داشتم تو محله و تو بازار و یه جورایی، همه رو، شارژ می‌کردم و جربزه هر کاری رو هم داشتم، دوروبرم خیلی شلوغ بود؛ با اینکه اخم و تخم هم داشتم، اما همه شده بودن کبوتر جلد بامم؛ چپ می‌رفتم، راست می‌رفتم، همه قربون صدقه‌ام می‌رفتن؛ کم‌کم دوستام دیگه سریش می‌شدن؛ اون‌موقع‌ها که جوون بودم، وقتی بهم می‌گفتن: چاکرتیم،...

محمدرضا باقرپور بازدید : 321 پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 زمان : 10:27 نظرات (0)

از بيل گيتس پرسيدند: از تو ثروتمندتر هم هست؟ گفت: بله، فقط يک نفر. پرسيدند: چه کسی؟ بيل گيتس، ادامه داد: سال‌ها پيش، زمانی که از اداره اخراج شدم و به‌تازگی، به انديشه‌های خود و درحقيقت به طراحی مايکروسافت می‌انديشيدم، روزی در فرودگاهی در نيويورک بودم که قبل از پرواز، چشمم به نشريه‌ها و روزنامه‌ها افتاد؛ از تيتر يک روزنامه، خيلى خوشم اومد، دست کردم توی جيبم که روزنامه رو بخرم؛ ديدم پول خرد ندارم؛ خواستم منصرف بشم که ديدم يک پسربچه سياه‌پوست روزنامه‌فروش، وقتی اين نگاه پرتوجه مرا ديد، گفت: اين روزنامه، مال خودت؛ بخشيدمش؛ بردار برای خودت. گفتم: آخه من پول خرد ندارم! گفت: برای خودت! بخشيدمش! سه ماه بعد، بر حسب تصادف، باز توی همان فرودگاه و همان سالن، پرواز داشتم. دوباره، چشمم به يك مجله خورد؛ دست کردم توی جيبم؛ باز ديدم پول خرد ندارم؛ باز همان بچه، بهم گفت: اين مجله رو بردار برای خودت. گفتم:...

محمدرضا باقرپور بازدید : 1991 پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 زمان : 8:40 نظرات (0)

با سلام و احترام به همه کسانی که به این وبلاگ سرمی‌زنند، بر خود فرض می‌دانم یک تشکری صمیمانه کنم از همه کسانی که چه برای تشویق و چه با هر نیتی، به وبلاگ سر زدند و می‌زنند؛ آنهايی كه نظر دادند و می‌دهند و تشکر می‌کنم از آن بزرگوارانی که حضوری و تلفنی، راهنما و تشویقگر بودند؛ اما از چیزی که دلخور شدم، نه البته بیشتر به خاطر خودم، بلکه به خاطر همین فراگیر و همه‌گیر بودن این فقر فرهنگی برخی اشخاص فرهنگ‌نما که دور از محضر شما مخاطبان، ابتدایی‌ترین و بدیهی‌ترین موارد را هم، در حیطه فرهنگی رعایت نمی‌کنند؛ منظورم از آنها، همان کسانی هستند که مثل کسانی که از جیب بغل‌دستی‌شان، چیزی را کش می‌روند؛ حتی بدون اینکه بدانند مسموم است یا سالم، آنها هم مطالبی را از هر جایی که دوست داشتند، کش می‌روند و با این دله‌دزدی، صدمه می‌زنند به همه چیز؛ برای من عجیب نیست این حرکات؛ چون من هم یک ایرانی‌ام و می‌دانم که در ایران، کسی که کپی‌پيست بلد نباشد، اصلاً ایرانی نیست! و بیشتر ما، کم و بیش این کپی‌برداری را چه در دوران کودکی در دبستان و چه در دوران دانشجویی و بالاتر از آن، در دوران تدریس و استادی و حتی بالا و بالاتر از آن، حتی در جلسات اداری كه قرار بوده مطلبی را بيان كنيم، تجربه کرده‌ایم؛ اما عجیب اینجا بود و است که لحظاتی پس از گذاشتن مطلب در وبلاگ، با جستجو، متوجه شدم مطالبم در چندین وبلاگ دیگر و در یکی از شبکه‌های اجتماعی، درج شده که هم خوشحال شدم و هم ناراحت؛ خوشحال از این بابت که مطالبم شاید ارزش درج داشته‌اند که اینچنین با این سرعت، از آن استفاده شده؛ اما استفاده از مطالب دیگران، روال خودش را دارد و عیب هم نیست؛ چون قرار هم نیست همه ما، مطلب تولید کنیم؛ اما یکی از اولین اصول آن، درج منبع و نام نویسنده یا مترجم است که متأسفانه در بیشتر مواقع، رعایت نمی‌کنیم...

درباره ما
Profile Pic
(در مورد موضوعات مربوط به تعليم و تربيت)(استفاده از مطالب وبلاگ، در جایی دیگر، منوط به ذکر منبع و درج نام نویسنده و مترجم است.)(نام و نام خانوادگی مدیر وبلاگ: محمدرضا باقرپور. اسم مستعار: «رضا» و گاهی «محمد»)ایمیل: hannaneh7@yahoo.com* hannaneh7.hannaneh7@gmail.com (سطح تحصیلات: کارشناسی ارشد) شماره‌های تماس، با وبلاگ: 09141260189*09143006168* شماره اصلی و User name فضای مجازی: 09143006168 laylalalaylaylalalaylaylalay@ نویسنده، ویراستار متن‌های فارسی، داستانک و مینیمال‌نویس. صاحب طولانی‌ترین متن فارسی بدون نقطه، با بیش از 7500 کلمه. صاحب امتیاز و مدیر مسؤول رسانه «یادآوری». مطالب وبلاگ Comparative Education «آموزش و پرورش تطبيقی»، به مرور و با انتقاد و با پیشنهاد کاربران، منتقدان و همراه با نظارت دقیق و بازخوانی و بازنویسی مدیر وبلاگ، هم به لحاظ شکلی و هم به لحاظ محتوایی، ویراستاری و به‌روزرسانی می‌شود. Welcome to my blog
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • مطالب
    نظرسنجی
    دیدگاه کلی جناب عالی، نسبت به این وبلاگ، چه گونه است؟
    داستانک ها، تا چه حد، مورد پسند جناب عالی است؟
    آيا جناب عالي، با استمرار اين وبلاگ، با اين شيوه، موافق مي باشيد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1035
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 279
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 310
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 29
  • بازدید هفته : 326
  • بازدید ماه : 5,738
  • بازدید سال : 108,837
  • بازدید کلی : 691,470