loading...

Comparative Education

زمستان بود؛ هوا، سرد بود؛ یه پزشک متخصص ایرانی ساکن انگلیس که به ایران اومده بود، به صورت تصادفی، به محل کارم مراجعه کرد؛ دوست شدیم باهم؛ یه مشاوره‌ای دادم براش و اون هم برای تشکر، بهم پیشنهاد دا

محمدرضا باقرپور بازدید : 396 پنجشنبه 08 فروردین 1398 زمان : 1:39 نظرات (0)

زمستان بود؛ هوا، سرد بود؛ یه پزشک متخصص ایرانی ساکن انگلیس که به ایران اومده بود، به صورت تصادفی، به محل کارم مراجعه کرد؛ دوست شدیم باهم؛ یه مشاوره‌ای دادم براش و اون هم برای تشکر، بهم پیشنهاد داد و گفت: هرکسی رو که می‌شناسی در حوزه تخصصی من، مشکلی داره از همکاران، آشنایان، دوستان یا هرکسی رو که شما معرفی می‌کنین، من چون اینجا مطبی هم ندارم، می‌رم خونه و ویزیتش می‌کنم و می‌بینم و معاینه‌اش می‌کنم. مثل بیشتر ماها که اهل تعارف هستیم، تعارف نمی‌کرد؛ راست می‌گفت و من هم چند نفرو بهش معرفی کردم؛ حتی اومد چند نفرو هم در محل کارم معاینه کرد تا اینکه یه همکاری، ازم خواست دکترو هماهنگ کنم و بهش بگم باهم بریم خونه اونا تا دخترشو که کوچیک هم است و مدرسه هم نمی‌ره، معاینه بکنه. به دکتر اطلاع دادم؛ ایشون هم قبول کرد تا اینکه قرار گذاشتیم با ماشین این همکارمون، بریم خونه اشون. اون روز، با ماشین همکارم، به طرف خونه اشون حرکت کردیم؛ رسیدم به خونه همکارم؛ داخل حیاط مجتمع آپارتمانی نگه داشت؛ به من گفت: شما بشینید! اینجا ما بریم خونه؛ دکتر معاینه کنه برمی‌گردیم؛ یعنی درواقع، صلاح ندید! و تمایلی نشون نداد تا من هم با اونا برم! و اینجوری شد که من 47 دقیقه رو، داخل یه ماشین خاموش در سرما که به جهت شدت سردی هوا، 5 دقیقه رو هم نمی‌شد تحمل کرد؛ طوری که بازدم نفس خودمو در داخل ماشین می‌دیدم، نشستم؛ حتی چندبار هم تصمیم گرفتم ماشین رو ترک کنم و برگردم به محل کارم. با خودم می‌گفتم: حضور من در اینجا چه ضرورتی داشت؟! اگر قرار بود من در اینجا بشینم، خب همکارم از همون اول، منو همراه خودش نمی‌کرد. این رفتار، به نظرم، ناشی از کوته‌فکری، عدم بلوغ کافی اجتماعی و شخصیتی و از همه مهم‌تر، ناشی از عدم پایبندی به اخلاق، از سوی این همکارم بود و هر توضیح و توجیهی که به نظرم اومد و بعداً هم خودش توضیحی داد، نتونست منو قانع کنه. وقتی دکتر برگشت و درِ ماشینو باز کرد، سریع دستامو گرفت و گفت: من حین معاینه، هرلحظه و همه‌اش، به فکر شما بودم و نگرانت بودم از اینکه داخل ماشین، در این سردیِ هوا، نشسته ای و منتظر ما مونده‌ای. من وقتی این قضیه رو در ذهنم بازخوانی می‌کردم، یاد تعریف یه ماجرای تقریباً مشابهی افتادم؛ تقریباً 15 سال قبل، یه استادی تعریف می‌کرد؛ می‌گفت: در خیابون، در یه مسیری، یه نفر آشنا منو دید؛ بوق زد؛ ماشینشو نگه داشت و ازم خواست داخل ماشین بشینم و گفت: زودی برمی‌گرده. می‌گفت: بعد از مدت زیادی، برگشت و البته منو به مقصدم رسوند. می‌گفت: من بعدها متوجه شدم که اون مسیر، چون پارک کردن ماشین، مطلقاً ممنوع بوده، فرصت را غنیمت دیده و خواسته اینجوری، منو بنشونه در داخل ماشین تا جریمه‌اش نکنن و با خیال راحت، بره به کاراش برسه.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
(در مورد موضوعات مربوط به تعليم و تربيت)(استفاده از مطالب وبلاگ، در جایی دیگر، منوط به ذکر منبع و درج نام نویسنده و مترجم است.)(نام و نام خانوادگی مدیر وبلاگ: محمدرضا باقرپور. اسم مستعار: «رضا» و گاهی «محمد»)ایمیل: hannaneh7@yahoo.com* hannaneh7.hannaneh7@gmail.com (سطح تحصیلات: کارشناسی ارشد) شماره‌های تماس، با وبلاگ: 09141260189*09143006168* شماره اصلی و User name فضای مجازی: 09143006168 laylalalaylaylalalaylaylalay@ نویسنده، ویراستار متن‌های فارسی، داستانک و مینیمال‌نویس. صاحب طولانی‌ترین متن فارسی بدون نقطه، با بیش از 7500 کلمه. صاحب امتیاز و مدیر مسؤول رسانه «یادآوری». مطالب وبلاگ Comparative Education «آموزش و پرورش تطبيقی»، به مرور و با انتقاد و با پیشنهاد کاربران، منتقدان و همراه با نظارت دقیق و بازخوانی و بازنویسی مدیر وبلاگ، هم به لحاظ شکلی و هم به لحاظ محتوایی، ویراستاری و به‌روزرسانی می‌شود. Welcome to my blog
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • مطالب
    نظرسنجی
    دیدگاه کلی جناب عالی، نسبت به این وبلاگ، چه گونه است؟
    داستانک ها، تا چه حد، مورد پسند جناب عالی است؟
    آيا جناب عالي، با استمرار اين وبلاگ، با اين شيوه، موافق مي باشيد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1035
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 158
  • آی پی دیروز : 136
  • بازدید امروز : 277
  • باردید دیروز : 214
  • گوگل امروز : 46
  • گوگل دیروز : 49
  • بازدید هفته : 1,701
  • بازدید ماه : 1,360
  • بازدید سال : 70,854
  • بازدید کلی : 653,487