در باغ وحشها، همه حیوانات معمولاً بعد از سپری شدن یک مدتی، به یک آرامشی رسیدهاند؛ آنها، وضعیت موجود را قبول کردهاند؛ حتی آن شیرش هم قبول کرده که باید داخل قفس باشد و بماند؛ لم داده و عین خیالش هم نیست. خرس هم همینطور؛ میمون هم که از همان روز اول، به بازیگوشی و دلقکی خودش مشغول است. کروکودیل، با یک وعده غذای مرغ زنده، رام شده و فیل، به خاطر چند تا هویج و کلم، سواری میدهد؛ بقیه حیوانات هم حال و وضعشون، مشابه همین وضعیت است؛ فقط در این وسط، حیوانی که خشم خودش را...
در یه ملاقات از پیش طراحی شدهای، روباه، به شیر میگه: «بابای شما، خوب بود؛ زور زیادی هم داشت؛ یه نعره که میکشید، زنجیر آهنی رو میشکست. تو هم، کم از پدرت نداری؛ این زنجیرو، به خودت ببند؛ ببینم تو هم میتونی بازش کنی؟» شیر، با یه حالت غروری و همراه یه غرّشی، زنجیرو برمیداره؛ دور بازوانش میبنده؛ روباه هم کمکش میکنه و چنددور هم از گردن و پاهاش ردش میکنه؛ بعدش هم یه قفلی، به زنجیر میزنه و کلیدشو، جلوی چشم شیره، پرت میکنه داخل برکه؛ رو میکنه به شیر و میگه: «شیرجان، سرورم، شیرین تر از جانم! من، جایی قرار دارم؛ باید بروم؛ امیدوارم تا من برمیگردم، بتونی زنجیرو پارهاش بکنی؛ آفتاب هم که چند ساعت دیگه میره؛ وقتی سایه شد، دیگه اذیت نمیشی.» شیر که بغض، گلوشو گرفته بود، میگه: «مگه تو، کی برمیگردی؟ به کلّی که نمیری؟ میری؟» روباه میگه: «شیرجان! عزیزم نمیدونم؛ بستگی داره به اینکه که کارم کی تموم بشه؛ شاید فردا، پس فردا، شاید هم یه هفته دیگه؛ ولی اومدنش که حتماًً میآم؛ من چیز زیادی ازت نمیخوام؛ من اخلاقمدار هستم! قول میدم با اعضای بدنت، کاری نداشته باشم. خب میدونی دیگه الآنه تاکسیدرمی، مد شده و آدما، مشتریشن؛ بهخصوص که شیر هم باشه اما من نمیدم ببرنت واسه تاکسیدرمی و بذارن گوشه اتاق خاک بخوری یا بزنن به دیوار و پزتو بدن؛ اونجوری حوصلهات هم سر میره! من فقط چندتا از اون تارهای بلند موی یال گردنتو لازم دارم؛ اون هم به خاطر اینکه بعضاً، در جادوجنبل، به دردم میخوره؛ امیدوارم راضی بوده باشی و حلالم کنی.» شیر، تازه میفهمه چه بلایی به سرش اومده...
اومده بود مدرسه؛ پدر یکی از بچه ها بود؛ ازم، یه درخواستی کرد؛ گفتم: مقدور نیست واسم. گفت: باشه؛ منم شیرمو بهت حلال نمی کنم!...
(در مورد موضوعات مربوط به تعليم و تربيت)(استفاده از مطالب وبلاگ، در جایی دیگر، منوط به ذکر منبع و درج نام نویسنده و مترجم است.)(نام و نام خانوادگی مدیر وبلاگ: محمدرضا باقرپور. اسم مستعار: «رضا» و گاهی «محمد»)ایمیل: hannaneh7@yahoo.com* hannaneh7.hannaneh7@gmail.com (سطح تحصیلات: کارشناسی ارشد) شمارههای تماس، با وبلاگ: 09141260189*09143006168* شماره اصلی و User name فضای مجازی: 09143006168 laylalalaylaylalalaylaylalay@ نویسنده، ویراستار متنهای فارسی، داستانک و مینیمالنویس. صاحب طولانیترین متن فارسی بدون نقطه، با بیش از 7500 کلمه. صاحب امتیاز و مدیر مسؤول رسانه «یادآوری». مطالب وبلاگ Comparative Education «آموزش و پرورش تطبيقی»، به مرور و با انتقاد و با پیشنهاد کاربران، منتقدان و همراه با نظارت دقیق و بازخوانی و بازنویسی مدیر وبلاگ، هم به لحاظ شکلی و هم به لحاظ محتوایی، ویراستاری و بهروزرسانی میشود. Welcome to my blog