این
روزها، باغهای انسانیت، تشنه و تشنهتر میشوند؛ این روزها، روز جراحت علی است؛
روز فرود شمشیر، نه بر فقط فرق یک انسان که بر پیکر تمام انسانیت؛ روز جراحت عدالت
است؛ روز جراحت یاور انسان، گنجینه اسرار، حیدر کرّار، کاتب وحی، حافظ قرآن، یاور
مظلومان، فاتح خیبر، نفس پیامبر، همدم نخلستان نزدیک مدینه، جاذب و دافع، مهربان و
خشمگین، سوره فتحالمبین، سنگ حادثه، خوابیده در تخت نبی، معلم اخلاق، قرآن ناطق،
حافظ علم لدنی، مخزن علوم، صدیق اکبر، فاروق اعظم، استوارترین در جهاد با مشرکان،
فداکار در حد اعلا، نهجالبلاغه اش زیباترین و پرمعناترین متن عرب، جامع اضداد،
فصیح در سخن گفتن، قویترین در برابر ناملایمات، شمشیر زننده در بیست و شش غزوه از
غزوات پیامبر، پرچمدار پیامبر به ویژه در جنگ خیبر، کسی که در جنگ احد، آن زمان که
همه گریختند، پروانهوار دور شمع وجود پیامبر میگشت و او را محافظت مینمود. در
جنگ خندق، به مبارزه طلبی عمربن عبدود، آن ابرمرد که مظهر کامل شرک و کفر بود، کسی
جواب نداد جز تو؛ تو در نخلستانهای اطراف مدینه میگریستی اما نه به خاطر خلافتت،
مقام و ثروت و یا فدک، آن هدیه پیامبر به حضرت فاطمه سلام الله علیها؛ گریستی به
خاطر تنهاییات؛ تنهایی یک انسان. علی جان، مولای ما، نام تو در یاد ماست. در
فراقت، دلها سوکها میکنند؛ اشکها، از چشمها روان میشود. یا علی مگر میشود
در آبها حتی ماهیان و در آسمانها، حوریان و در زمین، این باقیان، هر شبانگاهان
شفق، بعد صبح فلق، نام تو را از یاد ببرند؟ یا علی ما هستیم در محیط نام تو؛ نام
تو، قله ایمان و عدالت است. یا علی فخرآوری است آنکه باشد در رکاب پای تو. ای که
به گفته پیامبر، برتر است ارزش ضربتی که در جنگ خندق، بر دشمن فرود آوردی از
عبادات جهانیان. ای که دست برادرت را، به خاطر سکّهای از بیتالمال، داغ زدی. ای که با قدرت الهی، دروازه خیبر، به دستت باز شد. روح تنهایت، در
دنیایی که با آن بیگانه است، مینالد؛ به خاطر انسان بودنش به تمامی معنا. ای که
موقعیتت نسبت به پیامبر، مثل موقعیت هارون، نسبت به موسی است. ای که در سرزمین
غدیر و در جمع هشتاد هزار نفری، پیامبر بشارت داد که آن روز، خداوند دین خود را
تکمیل نمود و نعمتش را به تمامی ارزانی داشته است. ای
که تنها به خاطر حفظ اسلام، به هنگام سکوت و رنجوری بیست و پنج سالهات، بر خویشتن
مسلط شدی. عبادتت چنان بود که امام سجاد، عبادتش را، تهجد شگفتانگیزش را، در
برابر عبادت تو، ناچیز میداند. ای علی هرچه قدر علم در میان افراد بشری پیشرفت
کند، فضل و بزرگواری تو، بیشتر هویدا میشود. روزی فرا میرسد که بشر، برای رهایی
از تنهایی، رهایی از بدبختی و پوچی، چارهای نمییابد مگر با عمل به گفتار تو. یا
علی تو همانی که همه دشمنیها را به جان و دل خریدی؛ چون غم محرومان را به دل
داشتی. یا علی نعلینت را خود وصله میزدی و دنیا و قدرت را، از آن بیارزشتر میشمردی. محراب شهادت علی، جایی هست که مهر قطام، همان زیباترین دختر کوفه، نه تنها
شیعه را، که انسانیت را برای همیشه عزادار کرده است؛ چه مهر گرانبها و سنگینی؛ چه
کسی این مهر سنگین را میپردازد جز شقیترین مردم و او کسی نبوده است جز عبدالرحمان بن ملجم مرادی از خوارج؛ از همانهایی که از عبادت، پیشانیشان، مثل زانوی
شتر، پینه بسته بوده؛ از همانهایی که از دین اسلام، تعریف دیگری داشتند. یا علی،
آن شب که افطار را مهمان دخترت، ام کلثوم بودی، بیشتر به آسمان نگاه میکردی و با
دقت، ستارهها را مینگریستی؛ کسی چه میداند؟! شاید هم دیگر از زمینیان، خسته شده
بودی؛ فقط خدا میداند چه حالی و چه حالتی داشتی؛ وقتی آن شب به پایان میرسد، در
تاریکی سحر، برای ادای نماز صبح، به سوی مسجد حرکت نمودی؛ آن مرغابیایی که خانه
بودند، از پیات آمدند و به جامهات آویختند تا بلکه نگذارند بروی اما نه آنها و
نه هیچ کس دیگری، نمیتوانستند آن موقع، تو را مانع بشوند؛ صبح روز نوزدهم ماه
رمضان بود؛ وارد مسجد شدی و به نماز ایستادی؛ تکبیر گفتی؛ پس از قرائت، وقتی به
سجده رفتی، ابن ملجم مرادی، در حالی که دیوانهوار، فریاد میزد: لله الحکم لا لک
یا علی، با شمشیر زهرآلودی، ضربتی بر سر مبارکت فرود آورد و از قضا، این ضربه به
محلی اصابت کرد که سابقاً شمشیر عمرو بن عبدود بر آن وارد شده بود؛ فرقت تا پیشانی
میشکافد؛ خون در محراب، از سر مبارکت جاری میشود و محاسن شریفت را رنگین میکند؛
در آن حال، به جای هرگونه استمدادی، با یک دنیا عزت و افتخار، فرمودید: فزت و رب
الکعبه. همان لحظه، حضرت جبرئیل سلام الله علیه فریاد میکند و میگوید: به خدا
سوگند، پایههای هدایت فرو ریخت؛ به خدا سوگند، ستارههای آسمان و نشانههای تقوا
تیره شد؛ به خدا سوگند، ریسمان محکم حق، گسسته شد و پسر عم محمد مصطفی، به قتل
رسید؛ علی مرتضی، جانشین برگزیده و سرور اوصیا، به شهادت رسید. آن لحظه، کوفه
غمگینانه ترین صبح را به خودش داشت؛ همان زمان که روحی بزرگ، در سکوت کوفیان بیوفا، میخواست از تنهایی دربیاید و برای همیشه، به پرواز دربیاید؛ شاید آن روز،
مرغابیان هم غمگینانهترین آوازها را میخواندند؛ گویا زمین هم از این فاجعه تلخ،
به خود لرزیده بود؛ گویا ستونهای مسجد کوفه هم مرثیه سر میدادند. امیرالمؤمنین،
حضرت امام علی علیهالسلام، دو روز را زنده ماندند؛ سرانجام، در شب بیست و یکم ماه
رمضان، به شهادت رسیدند. امیرالمؤمنین، حضرت امام علی علیهالسلام، قبل از
شهادتشان و در آن فرصتی که داشتند، کاغذ و قلم و دواتی خواستند و وصیتنامهای
نوشتند؛ چیزی که حضرت علی علیهالسلام مرقوم فرمودند، گرچه ظاهرا برای حضرت امام
حسن و حضرت امام حسین علیهماالسلام بوده، اما در واقع، خطاب به همهمان است؛ همه
انسانهای طول تاریخ تا آینده. این وصیتنامه، در جاهای مختلفی و به اجمال و تفصیل
نقل شده؛ در نهجالبلاغه، در ذیل نامه شماره چهل و هفتم نیز آمده که ترجمه آن،
عیناً در اینجا آورده میشود: شما را به تقوی و ترس از خدا، سفارش میکنم و اینکه
دنیا را نخواهید؛ هرچند شما را بجوید و اندوهناک نشوید بر چیزی از دنیا که از شما
گرفته شده باشد و راست و درست سخن بگویید و برای پاداش یافتن، کار نکنید و ستمگر
را دشمن و ستمدیده را یار و مددکار باشید. شما و همه فرزندان و اهل بیتم را که نامهام به او میرسد، سفارش میکنم به تقوی و ترس از خدا و مرتب کردن و به هم پیوستن
کارتان و اصلاح زد و خوردی که موجب جدایی بین شما گردد؛ که من از جد شما صلی الله
علیه و آله شنیدم میفرمود: اصلاح ذاتالبین، از کلیه نماز و روزه بهتر است. از
خدا بترسید؛ از خدا بترسید درباره یتیمان؛ پس برای دهنشان، نوبت قرار ندهید و در
نزد شما فاسد و تباه نشوند و از خدا بترسید؛ از خدا بترسید درباره همسایگانتان که
آنان سفارش شده پیغمبرتان هستند؛ همواره درباره ایشان سفارش میفرمود تا گمان
کردیم برای آنها، میراث قرار دهد و بترسید از خدا؛ بترسید از خدا درباره قرآن که
دیگران با عمل به آن، بر شما پیشی نگیرند و از خدا بترسید؛ از خدا بترسید درباره
نماز که ستون دین شما است و از خدا بترسید؛ از خدا بترسید درباره خانه
پروردگارتان؛ آن را خالی مگذارید تا زنده هستید که اگر آن رها شود، مهلت داده نمیشوید و از خدا بترسید؛ از خدا بترسید درباره جهاد به داراییها و جانها و زبانهایتان در راه خدا و بر شما باد که باهم، وابستگی و دوستی داشته باشید و به هم
ببخشایید و از پشت کردن به یکدیگر و جدایی از هم بترسید. امر به معروف و نهی از
منکر را رها مکنید که بدکردارانتان بر شما مسلط میشوند که پس از آن دعا که میکنید، روا نشود. ای پسران عبدالمطلب نمیخواهم شما را بیابم که در خونهای
مسلمانان فرو روید به بهانه اینکه بگویید امیرالمؤمنین کشته شد؛ امیرالمؤمنین کشته
شد؛ بدانید که باید به عوض من کشته نشود مگر کشندهام. بنگرید هرگاه بر اثر این
ضربت او، من مردم، به عوض آن، ضربتی به او بزنید و باید او مثله نشود که من از
رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: از مثله کردن، دوری کنید هرچند
به سگ آزاررساننده باشد. حضرت امام حسن علیهالسلام، بعد شهادت پدر بزرگوارش، در
خطبهای چنین فرمودند که در جلد دوم تاریخ یعقوبی آمده: امشب، مردی درگذشت که
گذشتگان، به حقیقت او نرسیدهاند و آیندگان، مانند او را هرگز نخواهند دید؛ کسی
بود که وقتی جنگ میکرد، جبرئیل در راست و میکائیل در چپ او بود. به خدا سوگند، در
همان شب، وفات یافت که موسی بن عمران درگذشت و عیسی بن مریم به آسمان برده شد و
قرآن نازل شد. بدانید که او طلا و نقرهای از خود به جای نگذاشت؛ الا هفتصد درهم
که از مقرری او پسانداز شده بود و میخواست با آن، برای اهل خانوادهاش خادمی
بگیرد.
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
(در مورد موضوعات مربوط به تعليم و تربيت)(استفاده از مطالب وبلاگ، در جایی دیگر، منوط به ذکر منبع و درج نام نویسنده و مترجم است.)(نام و نام خانوادگی مدیر وبلاگ: محمدرضا باقرپور. اسم مستعار: «رضا» و گاهی «محمد»)ایمیل: hannaneh7@yahoo.com* hannaneh7.hannaneh7@gmail.com (سطح تحصیلات: کارشناسی ارشد) شمارههای تماس، با وبلاگ: 09141260189*09143006168* شماره اصلی و User name فضای مجازی: 09143006168 laylalalaylaylalalaylaylalay@ نویسنده، ویراستار متنهای فارسی، داستانک و مینیمالنویس. صاحب طولانیترین متن فارسی بدون نقطه، با بیش از 7500 کلمه. صاحب امتیاز و مدیر مسؤول رسانه «یادآوری». مطالب وبلاگ Comparative Education «آموزش و پرورش تطبيقی»، به مرور و با انتقاد و با پیشنهاد کاربران، منتقدان و همراه با نظارت دقیق و بازخوانی و بازنویسی مدیر وبلاگ، هم به لحاظ شکلی و هم به لحاظ محتوایی، ویراستاری و بهروزرسانی میشود. Welcome to my blog
مطالب
آرشیو
نظرسنجی
دیدگاه کلی جناب عالی، نسبت به این وبلاگ، چه گونه است؟
داستانک ها، تا چه حد، مورد پسند جناب عالی است؟
آيا جناب عالي، با استمرار اين وبلاگ، با اين شيوه، موافق مي باشيد؟
آمار سایت